حجت حق

جمعه های تکراری

مولاي من! تو را امام غريب مي‌نامند، مي‌دانم بد ميزباني بودند و در مهمان‌نوازي وفا نكردند.
مولاي من! بعد از گذشت روزگار، حال تو ميزبان ما هستي؛ تو ميزبان گريه‌ها و نيازها؛ غم‌ها و دلتنگي‌هاي ما هستي.
تو كه غريبي را احساس كرده‌اي! حال غريبه‌ها به آستان كرم تو چشم دوخته‌اند و به دستان پر مهرت توسل كرده‌اند.
مولاي من! مي‌خواهم از زائراني بگويم كه جاده به جاده و شهر به شهر گذشته‌اند تا نفسي مهمان شوند و از مي عشق تو بنوشند.
مولاي من! مي‌خواهم از سنگفرش آستان مقدّست بگويم كه سجده‌گاه قدوم مهمانانت شده است؛ از كبوتران عاشقي كه گرداگرد حرم پاك تو مي‌چرخند و تو را طواف مي‌كنند؛ از نسيم بگويم كه بيرق گنبدت را بوسه‌اران مي‌كند و عطر دلرباي تو و اشك تمناي زائرانت را به اوج افلاك مي‌برد.
مولاي من! مي‌خواهم از آسمان بگويم كه هر روز نه، هر ساعت نه، هر لحظه و ثانيه از تو جان مي‌گيرد و در پيشگاه شكوه تو جان مي‌دهد.
اي آفتاب مهرباني! مي‌خواهم از خورشيد بگويم كه هر طلوع با انوار خود به پنجره فولاد تو چنگ مي‌زند و از ضريح تو نور مي‌گيرد.
اي حجت خدا! خوش به حال جاده كه از قدوم زائرانت بغض تنهايي خود را مي‌شكند و خاك پايشان را به سينه زخم‌آلود خود مي‌زند كه عمري است از طواف تو جا مانده است.
خوش به حال رواق‌ها، درها و ديوارهايي كه از نفس مهمانانت پَِر مي‌گيرند و به ضريح پاك تو مي‌رسند.خوش به حال مناره‌ها وكاشي‌ها!
حال در آستانه سالروز طلوع جاودانه تو اي شمس‌الشموس، از راه دور به ميعادگاه عاشقي تو چشم دوخته‌ايم تا از جام كرامتت جرعه‌اي بنوشيم.
ما را بي‌نصيب مگردان



السلام علیک ایها الامام الرئوف علی ابن موسی الرضا علیه السلام
 

دستت را می گذاری روی مرزی ترین نقطه وجودت یک حس گمشده آهسته شروع می کند

به جوانه زدن...

سلام می کنی چشمت مست تماشای گنبد طلا می شود...

بو می کشی تا ریه هایت پر شود از عطر حضور نگاه مهربان امام رضا

و احساس تازگی اندیشه های خسته ات را فرا می گیرد...

زیر لب زمزمه می کنی یا ضامن آهو یا غریب الغربا حواست به من هست؟

دلت را جا گذاشتی در حرم و گره اش زدی به ضریح امام رضا...

 

حرفهای دلم ...

مولای من! تو را امام غريب می ‌نامند، می ‌دانم بد ميزبانی بودند و در مهمان ‌نوازی وفا نكردند.

مولای من! بعد از گذشت روزگار، حال تو ميزبان ما هستی؛ تو ميزبان گريه‌ها و نيازها؛ غم‌ها و دلتنگی ‌های ما هستی.
تو كه غريبی را احساس كرده‌ای! حال غريبه‌ها به آستان كرم تو چشم دوخته‌اند و به دستان پر مهرت توسل كرده‌اند.

مولای من! می ‌خواهم از زائرانی بگويم كه جاده به جاده و شهر به شهر گذشته ‌اند تا نفسی مهمان شوند و از می عشق تو بنوشند.

مولای من! می خواهم از سنگ فرش آستان مقدّست بگويم كه سجده ‌گاه قدوم مهمانانت شده است؛ از كبوتران عاشقی كه گرداگرد حرم پاک تو می ‌چرخند و تو را طواف می ‌كنند؛ از نسيم بگويم كه بيرق گنبدت را بوسه ‌باران می كند و عطر دلربای تو و اشک تمنای زائرانت را به اوج افلاک می برد.

مولای من! می ‌خواهم از آسمان بگويم كه هر روز نه، هر ساعت نه، هر لحظه و ثانيه از تو جان می ‌گيرد و در پيشگاه شكوه تو جان می ‌دهد.

ای آفتاب مهربانی! می ‌خواهم از خورشيد بگويم كه هر طلوع با انوار خود به پنجره فولاد تو چنگ می ‌زند و از ضريح تو نور می ‌گيرد.

ای حجت خدا ! خوش به حال جاده كه از قدوم زائرانت بغض تنهايی خود را می ‌شكند و خاک پايشان را به سينه زخم‌آلود خود می ‌زند كه عمری است از طواف تو جا مانده است.
خوش به حال رواق‌ها، درها و ديوارهايی كه از نفس مهمانانت پِر می ‌گيرند و به ضريح پاک تو می ‌رسند. خوش به حال مناره ‌ها وكاشی ‌ها!

این شعرو تقدیم میکنم به همه ی عاشقان امام رضا که دوست دارن تو حرم آقا علی ابن موسی الرضا باشن:

قد هزار تا آسمون كبوتراتو دوس دارم، وقتی ميام امام رضا سوقاتي گندم ميارم/ وقتی ميام به مشهدت داغ دلم تازه ميشه، دلم ميره كرببلا غصه بی اندازه ميشه/ تنگ ميشه تا دلم برات عكس حرم رو می گيرم، تو خيالم ميام پيشت كنار گنبد می شينم/ دنيا بدون مشهدت از خونمون كوچک تره، وا نميشه دلم آقا با صد هزارتا پنجره/ بس كه به مشهد اومدم جاده ها باهام رفيق شدن، چرا نمی رسم به تو ثانيه ها دقيق شدن/ دلم برای صحن تو نگاه بكن پر می زنه، اين دفعه كه من اومدم نگو كه وقت رفتنه/ اميد دارم كه من بيام دوباره پاكم بكنی، تو صحن اسماعيل طلا يه گوشه خاكم بكنی...


نوشته شده در پنج شنبه 19 بهمن 1391ساعت 9:10 توسط رضابــابــــایی| |
طبقه بندی: دل نوشته به امام رضا ع  
برچسب ها: دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار دردودل با امام رضا ع جمعه های انتظار

دلت را جا گذاشتی در حرم و گره اش زدی به ضریح امام رضا...


نوشته شده در پنج شنبه 19 بهمن 1391ساعت 9:8 توسط رضابــابــــایی| |
طبقه بندی: دل نوشته به امام رضا ع  
برچسب ها: درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار درد و دل جمعه هاغی انتظار

 

سلام بر تو اي مظهر همه ي پاكي ها و اي امام خوبي ها و مهرباني ها

 

نميدونم از كجا بايد شروع كنم ، از موقعي كه اومدم مشهد دارم ديووونه ميشم ، دونه دونه اشك هام گواه از دل زار و بيقراريه كه مثل دونه هاي تسبيح التماست ميكنن ، چون ميدونن دل هاي شكسته رو خريداري !

 

سلام آقاي خوبم ...

 

سلام اي مهربان ، سلام ارباب باوفا

قلبم از حرفاي ناگفته پره  ....

 

ميدونم كه بند بند وجودم رو گناه و خود پرستي و پيروي از نفس در مردابي از لجن به آغوش گرفته ...

 

ميدونم خيلي كثيفم ، حتي آنقدر كه هنوز متعجب از اينم كه چطور منو تو حرمت راه دادي ؟

 

مني كه خيلي بي سر و پام ، ديگه زير بار گناه دارم از بين ميروم ..

 

آقا جون به اون گنبد طلايي و قشنگت كه بوسه گاه  فرشته هاي مقرب خداست ديگه حالم از خودم  داره به هم ميخوره ، دوست دارم يه جور ديگه باشم ، دوست دارم عوض بشم ، اون طوري باشم كه تو ميخواي ، آقا خيلي دلم ميخواد كه تو بهم نگاه كني ...

 

ولي نميدونم كه چطور بايد اين كار رو بكنم ، فقط شنيدم  رسم دلبري  دلدادگيه ...

 

منو تردم نكن پر از دردم نكن ، گرفتارم زياد ، هستيم رفته به باد ....

 

از تو خود تو رو ميخوام ، محبتت برام بسه

 

دوستت دارم ارباب باوفا

 

خودت ميدوني كبوتر تو هستم ...

 

خودت ميدوني رو بام تو نشستم ...

 

خودت ميدوني تو آب و دونمو دادي كه من هميشه مستم

 

ارباب باوفا ، يه كاري كن برام ، محتاج يك دعام .....  

 

خودم ميدونم پرونده ام سياهه ...

 

خودم ميدونم آلوده از گناههه ...

 

خودم ميدونم بايد پاكم كني ؛ راهش فقط يه نيم نگاهه ...

 

خودم ميدونم خيلي سرت شلوغه ...

خودم ميدونم نوكريام دروغه ...

 

فقط تويي آقام / اين روز و اين شبا بيا بزن صدام / عبد امام رضام

 

يه عمره پاي تو ميسوزمو ميسازم اي مولا / نميدونم خودم رو از چه زود ميبازم اي مولا ؟

 

گرفته حالمو گوشه نشينم غصه ها دارم / غريبم بي كسم اما به تو مينازم اي مولا

نبوده كسي هم دردم چه شبها با تو سر كردم / همين تنهايي رو عشقه كه پي مشهد ميگردم


نوشته شده در پنج شنبه 19 بهمن 1391ساعت 9:7 توسط رضابــابــــایی| |
طبقه بندی: دل نوشته به امام رضا ع  

صفحه قبل 1 صفحه بعد
مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin